وضعیتم برای خودم عجیب است. یک خانه توی قزوین دارم و پدر و مادر و برادر. و همه ی چیز های دیگر. یک نیلوفری هستم آن جا با خلق و خوی خودش و همه ی تصویری که توی ذهن آدم های آن جاست. یک خانه ی دیگر دارم توی مشهد. با هم خوابگاهی ها و دوست ها. با تصویری که هنوز کامل نشده. برای هیچ کس حتی برای خودم. پرونده ای که به شکل عحیب و غریبی باز است و منم که قرار است بنویسمش. باید یک جای کار رشته ی همه چیز را بگیرم دستم و میدانید احساس میکنم باید بدهمش دست خود برترم. یک خود بزرگ تر و هردمند تر که هنوز خودآگاهم به آن دسترسی ندارد. به نوعی میخواهم خودم را بسپارم. بله واژه ی درست همین بود، سپردن.

بنویسم مثلا

ی ,یک ,توی ,های ,تر ,ها ,که هنوز ,و همه ,تصویری که ,یک خانه ,همه ی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علمی، آموزشی، اطلاع رسانی امید 75949768 طباخي نماز اوج بندگی کتابخانه عمومی 26 آبان سوسنگرد آریافایل44 شبونه ها مشاور فروش و راهکار های افزایش فروش دانلود کتاب پی دی اف انجام کلیه پروژه های دانشجویی کارشناسی وارشد سازه و زلزله